پایان راه

ساخت وبلاگ
یکی از معایب دوری و زندگی در غربت این است که از همه کس و همه چیز بی خبر می مانی. در خیال تو انگار بقیه در خلا زندگی می کنند و زمان برایشان متوقف شده است و تو متوجه تغییرهای بسیاری که در زندگی بقیه رخ خواهد داد نمی شوی. در دو سه روز اخیر دو خبر بسیار ناگوار شنیدم که خیلی برایم تکان دهنده بود. ما عضو یک خانواده بزرگ به نام بانک ملی ایران هستیم. من هرجا که بروم و باشم هنوز هم جزو این خانواده هستم و همه کسانی که روزی با آن ها همکار و هم نفس بوده ام اعضای خانواده من هستند. دوست عزیزی را در کرونا از دست داده ام . سمت برادری داشت برای من. خیلی چیزها از او یادگرفتم. مرد مهربان و خوش قلبی بود. با این که کمی تند مزاج بود و گاهی رگ لری اش می گرفت. اما هیچوقت با من از دایره ادب خارج نشد. افسوس که عمرها خیلی کوتاه است و قدر همدیگر را نمی دانیم.قصه از دست رفتن کریم اما چیز دیگری است. با کریم تقریبا همسن و سال بودیم. با یکی دو سال اختلاف با هم وارد سیستم بانک شدیم و در چند شعبه با هم همکار بودیم.مثل برادر بود واقعا برایم.سه سال مداوم میزهایمان کنار هم بود . و گاهی از اختلافات ریز و درشتی که با خانواده اش به خصوص با پدرش داشت حرف می زد و من هم مثل یک خواهر بزرگتر راهنمایی و نصیحتش می کردم. هر چند خیلی گوشش به این حرفها بدهکار نبود و می گفت تو دختر خوش قلب و مهربانی هستی و همه را مثل خودت می بینی. کریم پسر سر به هوا اما دوست داشتنی ای بود. ترک زبان بود و لهجه شیرین تبریزی داشت. خوش لباس و خوش برخورد بود چیزی که مسئولین بانک خیلی دوست نداشتند.همیشه به موی بلند و کت جیری که می پوشید گیر می دادند و همه اش باید به بازرسی جواب پس می داد از بس بعضی از رئیس شعبه ها برایش چپ و راست گزارش می فرستادن پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:25

یک سلام گرم به همه دوستانی که همچنان به این صفحه سر می زنند و مطالب این صفحه را می خوانند. به آن هایی که خیلی بیشتر از خود من به این صفحه علاقمند هستند و لطف می کنند و از من می خواهند که نوشتن را ادامه بدهم. برای نوشتن فرصت خیلی کمی دارم. با این که درس های دانشگاه را تمام کردم و ظاهرا باید وقت بیشتری داشته باشم برای کارهای دیگر چون دیگر مجبور نیستم تمام مدت نگران تمام کردن تکلیف و مرور درس های سخت باشم یا برای امتحان های مسخره و استرس زا نگران باشم.باری از سال دوم دانشگاه یک کار تمام وقت به عنوان حسابدار در یک شرکت تبلیغاتی پیدا کردم و مشغول به کار شدم. قرارداد هجده ماهه ای داشتم و جایگزین حسابدار قبلی که داشت می رفت مرخصی زایمان. ده ماه اول با همه فراز و نشیب هایش به خوبی سپری شد. تا این که مدیر داخلی به سرش زد موسسه حسابداری رسمی که کار دفترداری و خدمات مالیات شرکت را بصورت برون سپاری انجام می داد را مرخص کند و بجایش یک حسابدار ارشد از کشور آرژانتین استخدام کند و به خیال خودش صرفه جویی کند. زنی که استخدام کردند قرار بود بشود رییس مستقیم من. از روز اول که آمد شروع کرد به ادا و اصول درآوردن و تغییر دادن روال کار. هر روز یک ایده جدید می داد و هر روز یک گزارش تازه می خواست. کار کردن با او بسیار سخت بود مخصوصا که زبانش هم خیلی خوب نبود و خیلی وقت ها کلی باید توضیح می دادم تا می فهمید چه می گویم. روزی که آمد حتی کار با نرم افزار حسابداری را هم بلد نبود. مجبورم کرد از همه کارهایی که انجام می دهم فیلم آموزشی درست کنم تا سرفرصت نگاه کنه و سر دربیاره تو اون شرکت چه خبره. بعدش با موزیگری بسیار رفت روی مخ مدیر داخلی که چه نشستی که ما به یک تحلیلگر مالی نیاز داریم. مدیر احمق هم گفت پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 18 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 20:49

باورم نمی شود دو سال است که به این صفحه سر نزدم. دوستانی پیام گذاشته اند و خواسته اند به نوشتن خاطراتم ادامه بدهم. نمی دانم تجربه این روزهای من آیا به درد کسی می خورد؟تلاشم این بوده و هست که اسیر روزمرگی های زندگی نشوم.‌همین است که از در و دیوار برای خودم مشغولیت می تراشم تا جایی که به غم غربت فکر نکنم و به این که پدر را چه آسان از دست دادم به بهانه کهولت سن آنطور که خواهرها و برادرم می گفتند . اما من هنوزم باور نمی کنم که این بهانه خوبی برای رفتن باشد.پیتر همسایه نازنینم را هم همزمان با پدرم از دست دادم. پیتر در هنگام مرگ صد و چهارسال داشت و حداقل بیست سالی از پدر من بزرگتر بود. پدرم را خیلی غریبانه از دست دادم. بیش از چهارسال از آخرین دیدارمان گذشته بود.‌از نوروز تا هنگام فوتش فقط چهارماه طول کشید و افسوس که تحلیل رفتن سلامتی اش از چشم من دورمانده بود.چقدر درگیر کارهای خودم بودم و مشغول درس و امتحان. فکرش را هم نمی کردم که چنین اتفاقی بیافتد و برایش واقعا آماده نبودم.‌ ماه ها از روزی که خبر رفتنش را بهم دادند می گذرد. حتی برای من صبر نکردند که خودم را برای مراسم خاکسپاری برسانم. بلیطم را کنسل کردم و نرفتم و حسرت دیدارش تا ابد با من خواهد ماند و بغضی که در گلو می شکند اما هربار به دلیلی قورتش می دهم.وقتی فکرش را می کنم همه چیز آنقدر بی اهمیت است که حوصله ندارم به اما و اگرها و ای کاش ها فکر کنم. می آییم و می رویم و نخ روزگار دست شخص دیگری است که تو را هر طور بخواهد پیچ و تاب می دهد و با هر چیزی امتحان می کند.سال ۱۴۰۱ سال بسیار متفاوتی بود. نمی دانم وقتی قرار است همه روزی صحنه زندگی را ترک کنیم و برویم چرا این همه به هم بدی می کنیم و برای هم خط و نشان می کشیم. چرا بشر نمی ت پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 16:19

سلامی چو بوی خوش آشنایی! بیش از یکسال است که به این خانه سر نزده ام. امروز اما بیش از پیش حس می کنم نیاز دارم از حال این روزهایم بنویسم. از فاصله ای که ناخواسته بین آدم ها افتاده است و از قرنطینه اجباری و احساس ناامنی از وضعیت موجود و از بی اعتباری پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:16

زندگی آرام و بی شتاب در جریان است و کم کم دارد ترس از کرونا و مردن برای مردم کمرنگ می شود. نه این که خطری دیگر جامعه بشری را تهدید نمی کند. بلکه مردم کم کم یاد می گیرند خود را با واقعیت سازگار کنند و روش های ساده تری برای گذر از این مرحله از زندگی پ پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:16

سلام به همراهان این خانه. هر چند که می دانم خیلی ها دیگر به اینجا سر نمی زنند. اگر به تازگی این صفحه را دنبال می کنید به خانه دل من خیلی خوش آمدید. هرچند خیلی ها می گویند وبلاگ نویسی دیگه دمده شده و دسترسی به شبکه های اجتماعی ساده تر و فراگیرتر است پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:16

از دیروز شروع کردم به وبلاگ نویسی به زبان انگلیسی . کارکرد آن وبلاگ کاملا با این وبلاگ متفاوت است. در آن وبلاگ جدید درباره تجربه های در هنر قلاب بافی و موزاییک بافی می نویسم. باشد که برای دیگرانی که به هنر علاقمند هستند راه گشا باشد . هنر فقط برای وقت پر کنی نیست. هنر خودشناسی است.

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم مرداد ۱۳۹۹ ساعت 22:32 توسط اشرف  | 
پایان راه...
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:16

سلام و صد سلام آن نامه کذایی بالاخره از راه رسید و چشم ما در روز یازدهم سپتامبر به جمال نامه پذیرش دانشگاه روشن شد. باری نامه پذیرش در حالی رسید که یک هفته از شروع کلاس های دانشگاه گذشته بود. اگر فکر می کنید که با دستپاچگی دست به کار شدم و ثبت نام ک پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:16

سلام دوستان بازهم مدت زیادی گذشت و نتوانستم به این خانه زودتر سر بزنم. از یازدهم ژانویه کلاس های دانشگاهم شروع شده و وقت سرخاراندن ندارم. از آخرین کلاس رسمی که داشتم بیست و یکسال می گذره و راستش تو این مدت مدید خیلی از درس خواندن دور بودم. همکلاسی ه پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:16

هفته ای که گذشت هفته بسیار سخت و طاقت فرسایی برای من بود. دوتا امتحان پشت سر هم با یک استاد داشتم.‌ درسهایی که خودشان سخت نبودند ولی اشکم سر امتحان رسما درآمد. هیچوقت سابقه نداشته امتحان هایی که با محاسبه مرتبط هستند کمتر از دوساعت وقت داشته باشند.‌ پایان راه...ادامه مطلب
ما را در سایت پایان راه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yasna1349 بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 16:16